سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد : آن را که دعا دادند از پذیرفته‏شدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن . و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده و مهربان مى‏یابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مى‏افزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مى‏کنند ، سپس زود باز مى‏گردند ، خدا بر اینان مى‏بخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]
سلام
آغاز همیشه سلام است ، 
آفتاب هر روز بر آسمان سلام می کند
آسمان بر ابر
ابر بر باد
باد بر گلبرگ گلی
گل بر دستان آدمیزاد
و انسان بر زمینی که سالها روی آن زیسته است..
و پس از سلام
حرف هاییست که گاه گفتنش گواراست
و حرفهایی که شاید
ناگفته بماند بهتر است
حرفهای من
اندیشه های توست
لحظه هایی ازین زیستن جبری
افکار روزانه ایست که گاه
با ابری می آید
می بارد
و فرو می رود در زمین..
جرعه ای از حرفهای من را بنوش گاهی
بگذار هر روز پس از سلام
حرفهایی برای گفتن باشد 
و حرفهایی برای شنیدن
که وسعت دیدگان هر کس
درین روزگار ابری
در پس حرفهایی پنهان است
که برای گفتن دارد

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ثمین 91/5/4:: 3:23 صبح     |     () نظر

ث...میم...ی...نون...!
نامی بر من نهادند،
که تمام غرور و خودخواهی وُشادی..،
   غم و خستگی و رنج و دردم را،
       با آن صدا زنند!
نامی که حک شود روی قلبی،
  یا تنها روی سنگی به بلندای یک قبر!

تلخ صدا کن مرا..
صدایت حروف چهارگانه ی اسم بی تکلفم را
    روح بخشاید شاید،
  به خود آیم،
   و شاید باز "خویش" شوم :

     " ث....م...ی .. ن...! "


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ثمین 91/5/3:: 1:52 عصر     |     () نظر


خانه ی دوست همین جاست ، بمان!!!
چه کسی بود که پرسید کجاست..؟
آسمان آبی شد
رهگذر خنده زد و زود گریخت
و به دنبالش تو..
پشت آن کوه بزرگ
زیر سایه ی سپیدار بلند
دختری چشمانش
پرِه از خواب خداست
و ز اشکت لبریز
می روی تا خود او
که چه نزدیک به توست
و چه دوری از او!
کودکی گم شده است،
تو صدا کن او را،
نور می آوردت
و تو می مانی و از خنده ی سبزش در خواب،
می شنوی:
"خانه ی دوست همین جاست، بمان..!"

ث م ی ن

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ثمین 91/5/3:: 12:41 عصر     |     () نظر

<      1   2   3      
درباره

ثمین
ث...میم...ی...نون...! نامی بر من نهادند، که تمام غرور و خودخواهی شادی..، غم و خستگی و رنج و دردم را، با آن صدا زنند! نامی که حک شود روی قلبی، یا تنها روی سنگی به بلندای یک قبر! تلخ صدا کن مرا.. صدایت حروف چهارگانه ی اسم بی تکلفم را روح بخشاید شاید، به خود آیم، و شاید باز "خویش" شوم : " ث....م...ی .. ن...! "
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها