سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه با دانشمندان بنشیند، با من نشسته و هرکس با من بنشیند، گویی با پروردگارم نشسته است [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

بترس!

  با توام،

   ای بیگانه با خدایِ من

ای که داغِ پیشانی ات، تظاهری بیش نیست

    مردم فریبِ ریاکار ،

قرآن سر گرفتی

   پنهان شدی پشتِ کتابی مقدس

سیرتِ دیوخویت اما

  بر شیطان لبخند می زند..

جهنم ساخته ای جهان را

  تا جنتّی چنین،  برای زندگییت ساختی

     در کاخ نشستی

 سنگ و کلوخ به راهِ خستگانِ زخمی نشاندی..

بترس ،

که ملک الموت عاقبت

  روحت را تسخیرمی کند

       و تو را از عرشِ دنیا، به دوزخ خواهد انداخت

نقاب از چهره بردار

  آتش از قلبِ سنگی ات می بارد مُدام

و تو

پنهان شده ای پشتِ قنوتِ نمازی

                       که دروغ است بی شک !

بترس،

بادی اگر برُباید جانمازِ گران بهایت را

     شیطانی ایستاده بر خاک از تو می ماند

                      که از خاک نیز پست تر است

تو  ، بویی از شرافت نبرده ای

که اگر می شُد انسانت نامید

بازیچه ی هوس هایت نبود این نقابِ دینُ و انسانیت..!

هرچند ،

  رحمتِ خدا، وسیعتر از گناهِ کبیرِ توست

تو، ای دیوِ ناپاک

       نالایقی بر رحمتِ بیکرانِ خدایِ من اگر

                                         نظری به حالِ خود نکنی !

 

ث م ی ن


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ثمین 91/5/19:: 6:40 عصر     |     () نظر

درباره

ثمین
ث...میم...ی...نون...! نامی بر من نهادند، که تمام غرور و خودخواهی شادی..، غم و خستگی و رنج و دردم را، با آن صدا زنند! نامی که حک شود روی قلبی، یا تنها روی سنگی به بلندای یک قبر! تلخ صدا کن مرا.. صدایت حروف چهارگانه ی اسم بی تکلفم را روح بخشاید شاید، به خود آیم، و شاید باز "خویش" شوم : " ث....م...ی .. ن...! "
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها