شیطانچه ای خانه کرده اینجا
می لولد لای درزهای کاشی
می خزد از زمین به روی دیوار
می چکد از سقف
می خوابد لای ریشه های فرش
جای پایش روی میز هست
روی پله ها هم..
شیطانچه ای جاریست درین اتاق
مثل سیّالِ هوا
گاه با یک دم به ریه ات می رود
گاه بازی می کند در لوله هایِ آب
و تویِ تشنه
می ریزی اش در یک لیوانِ آب
می جرعی اش یک نفس..
شیطانچه ای زندگی می کند در چارچوبِ این خانه
تاب می خورد رویِ لوستر
داغ می شود
گُر می گیرد
دور تا دورِ اتاق پرواز می کند
خسته می شود
سر رویِ بالش تو می گذارد
چشم که بسته ای، نفسش به صورتِ تو می خورد
با تو می خوابد
با تو بیدار می شود
گاه بر دوشمان می نشیند
گاه در جیبِ باباست
راه می رود با ما
زندگی می کند در لحظه هایِ این خانه
زندگی می کند در ما وُ با ما!
ث م ی ن
کلمات کلیدی: